مدیریت |
||
بر اساس اين نظريه، هيچ تضادي در سازمان وجود ندارد. چون سازمان را يك مجموعه هماهنگ و منسجم مي داند که براي يك منظور مشترك به وجود آمده است. از اين رو از کارآنان زير دست هيچ انتظار اعتراض به تصميمات مديريت نميرفت و اگر چنين ميشد، آن را يك ضد ارزش تلقي مي آردند و خود به خود از سيستم خارج مي شد. در اين نظريه، تعارض يك عنصر بد و ناخوشايند است و هميشه اثر منفي روي سازمان دارد. تعارض را با واژه هايي چون ويران سازي، تعدد، تخريب و بي نظمي مترادف مي داند و چون زيان آور هستند، لذا بايد از آنها دوري جست و در نتيجه مدير سازمان مسئوليت دارد سازمان را از شر تعارض برهاند. اين نحوه نگرش به مسئله تعارض از سال ١٩٠٠ تا نيمه دوم دهه ١٩۴٠ بوده است. 8-2- نظريه روابط انساني اين نظريه تعارض را يك پديده طبيعي و غيرقابل اجتناب در همه سازمان ها مي داند آه با موجوديت آن درسازمان موافق است. همچنين طرفداران مكتب مزبور عقيده دارند که تعارض را نمي توان حذف يا از بين برد، حتيدر موارد زيادي تعارض به نفع سازمان است و عملكرد را بهبود مي بخشد. نظريه روابط انساني از آخرين سالهاي دهه ١٩۴٠ تا نيمه دوم دهه ١٩٧٠ رواج داشت. 8-3- نظريه تعامل در حال حاضر تئوري تعارض حول محور ديدگاهي مي چرخدکه آن را مكتب تعامل مي نامند. اگرچه ازديدگاه روابط انساني بايد تعارض را پذيرفت ولي در مكتب تعامل بدين سبب پديده تعارض مورد تأييد قرار مي گيرند که يك گروه هماهنگ، آرام و بي دغدغه، مستعد اين است آه به فطرت انساني خويش برگردد، يعني احساس خود را از دست بدهد، تنبلي و سستي پيشه کند و در برابر پديده تغيير، تحول و نوآوري هيچ واکنشي از خود نشان ندهد.[9] نقش اصلي اين شيوه تفكر درباره تعارض اين است که اين پديده مديران سازمان ها را وادار ميکند که در حفظ سطحي معيني از تعارض بكوشند و مقدار تعارض را تا حدي نگه دارندکه سازمان را زنده، با تحرك، خلاق و منتقدبه خود نگه دارد. |
||
|